نويسنده: جعفر يوسفي




 

 

منطقه ي زاگرس مياني که يکي از کهن ترين مناطق ايران و جهان به شمار مي رود و در طول چهارهزار سال گذشته همواره جوامع انساني و فرهنگ هاي مختلفي را در دل خود پرورانيده و شاهد مراحل مختلف تکامل فرهنگ از ديرينه سنگي، ميانه سنگي و نوسنگي تا مرحله شهرنشيني و تمدن بوده است، با گذشته لرها پيوندي عميق دارد ( امان اللهي بهاروند، 1379: 326 ). شکل گيري شهرنشيني در جلگه هاي بين النهرين مانند لرستان منجر به شکل گيري تمدن ها و قدرت هاي بزرگي چون سومري ها، بابلي ها، اکدي ها، عيلامي ها، آشوري ها و کاسي ها گرديد. کاسي ها که از آن ها به عنوان پدران لرهاي کنوني ياد مي شود در همه ي دوران هخامنشيان و اشکانيان در اين سرزمين بوده اند ( ايزدپناه، 1384: 2 ). و به اين نکته بايستي اذعان نمود که سهم لرها از کورش و داريوش و انوشيروان و شاپور و ... قابل توجه بوده است. در اين خصوص « هانس » باستان شناس امريکايي مي گويد: ... زادگاه هخامنشيان در ناحيه اي به نام « انشان » يا « انزان » يعني بين دو رود معروف کرخه و دز - محل اسکان ايلات بزرگ بختياري - بوده است ( رحمتي، 1386: 33 ). پس از اسلام نيز به مدت چند قرن حاکمان بومي و حکام اتابکان لر و واليان لرستان بر اين ديار حکمراني داشته اند. علاوه بر اين بنيان گذار سلسله ي زنديه، کريمخان زند نيز مردي لر و از ايل حسنوند بوده است.
واژه ي « لر » نامي است که براي اولين بار در قرن چهارم هجري بر ساکنان زاگرس مياني گذاشته شده است. بر اين اساس، پي به اين واقعيت مي بريم که از قرن چهارم به اين سو، مردمي به صورت يک قوم به نام « لر » و با هويتي تازه بر اساس دو عنصر، يعني زبان و نامي که به آن ها اطلاق شده است، ظاهر شده اند. افزون بر اين، نام اين قوم بر زاگرس مياني که محدوده ي جغرافيايي آن هاست، نهاده شده و به لرستان معروف شده است. لرستان يا بلاداللور در سال 300 هجري شامل استان هاي لرستان، ايلام، بختياري، کهگيلويه - بوير احمد و شولستان ( ممسني ) بوده است ( امان اللهي بهاروند، 1379: 233 ). مستوفي معتقد بود که لرستان داراي دو قسم لر بزرگ و کوچک است که به وسيله ي دو برادر به نام هاي « بدر » و « منصور » اداره مي شد. « بدر » برادر بزرگ تر، بر منطقه ي بختياري، کهگيلويه - بوير احمد و ممسني حکومت مي کرده، لذا اين قسمت از زاگرس مياني به نام « لر بزرگ » شناخته مي شد. نيمي ديگر، همان استان لرستان است که در دست برادر کوچک تر بود و به « لر کوچک » منسوب گرديد ( مستوفي، 1363: 538 ). در اين چارچوب « اتابکان لر بزرگ » (550 تا 827 هـ ق ) و « اتابکان لرکوچک » (570 تا 1006 هـ ق ) دو حکومت محلي بودند که در اين مناطق تشکيل گرديدند. حکومت محلي لر کوچک که معاصر با سلجوقيان، مغولان، تيموريان، آق قويونلو، قراقويونلو و صفويان بود، توسط حاکمان محلي - شجاع الدين خورشيد، سيف الدين رستم و ابوبکر برادر زاده وي، شرف الدين ابوبکر، عزالدين گرشاسف، حسام الدين خليلي، بدرالدين مسعود، تاج الدين شاه، فلک الدين حسن و عزالدين حسين، جمال الدين خضر، حسام الدين عمر بيک و صمصام الدين محمود، عزالدين محمود، دولت خاتون، شجاع الدين محمود، ملک عزالدين، سيدي احمد، شاه حسين عباسي، شاه رستم عباسي، آغور، جهانگير، رستم خان، محمدي و شاهوردي خان - به صورت ايلي و تباري و طايفه اي اداره مي شد. سرانجام در سال 1006 هـ ق با کشته شدن شاهوردي به دست شاه عباس صفوي، عمر حکومت اتابکان لر کوچک خاتمه يافت و از آن پس اداره ي امور به واليگري تغيير کرد ( ايزدپناه، 1384: 116-128 ) که اين شيوه تا سال 1308 يعني به قدرت رسيدن رضاخان ادامه داشت ( رحمتي، 1386: 59 ).
پس از سقوط سلسله ي لر بزرگ سلسله ديگري در آن سامان تشکيل نشد. لر بزرگ در زمان صفويه به سه منطقه ي بختياري، کهگيلويه و شولستان ( ممسني ) تقسيم شد. در بين اين سه منطقه، تنها در بختياري تشکيلات منسجم ايلي وجود داشت. پس از سقوط افشاريه، بين کريم خان زند از ايلات لر نواحي ملاير و علي مردان خان بختياري رقابت شديد براي تصاحب تاج و تخت ايران صورت گرفت که نتيجه آن پيروزي کريم خان و شکل گيري سلسله زنديه (1163-1209 هجري ) بود. سرانجام اين سلسله که شاهان و بنيان گذارانش لر بودند و پايتخش را در شيراز قرار داده بود با شکست خوردن لطفعلي خان زند از آغا محمد خان قاجار پايان يافت. در زمان حکمراني قاجاريه نيز لرها احتمالاً به دليل انتساب به زنديه به شدت آسيب ديدند ولي توانستند نقش مهمي در انقلاب مشروطيت ايفا نمايند. با سقوط قاجاريه و تأسيس سلسله ي پهلوي (1304-1357 شمسي ) که موجب پيدايش دولت نوين در ايران شد، به دليل آنکه دولت مرکزي خواهان تفويض قدرت از ايلات به مرکز شد و ايلات با تجربه ي تلخي که از زمان قاجاريه داشتند، بيمناک بودند که دوباره با تسلط مأموران دولت، مورد ظلم و ستم واقع شوند. از اين رو، درگيري ميان ايلات لر و دولت رخ داد و دولت مرکزي پس از جنگ هاي خونين، توانست بر مناطق لرنشين مسلط شود ( امان اللهي بهاروند، 1379: 233 ). رضاخان با حمله ي مستقيم نظامي به مناطق لرنشين از جمله لرستان، کهگيلويه و بوير احمد و قتل عام دسته جمعي عشاير لرستان به دست کلنل امير احمدي که به قصاب لرستان معروف است به کوچ اجباري عشاير لرستان به قزوين و زنجان و ساير نقاط کشور دست زد و اقدام به اسکان اجباري عشاير بختياري نمود که به ضعف اقتصادي و نظامي اين ايل منجر شد.
در زمينه ي فرهنگي نيز اقدامات وسيعي از سوي نخبگان وابسته به رضاخان صورت گرفت که از نمونه هاي آن تأسيس دارالتربيه عشاير، جذب سران و بزرگان قوم لر در مشاغل حکومتي و غيره مي باشد.
پس از پيروزي انقلاب و آغاز جنگ تحميلي، لرها فعالانه پاي در ميدان ها نبرد نهادند و از هيچ گونه فداکاري در راه وطن، حيثيت ملي و حفظ انقلاب دريغ نکردند. وجود ده ها هزار شهيد و جانباز لر بهترين گواه در اين راستا است. اکنون لرها در بسياري از نهادها و دستگاه هاي کشوري - لشکري حضور و فعاليت دارند. نظام سهميه بندي براي مناطق محروم، اين امکان را فراهم آورده است تا تعداد قابل توجهي از جوانان به دانشگاه ها راه يابند. از طرفي تأسيس دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي در مناطق لرنشين باعث شده است تا جوانان لر، مانند ديگر هموطنان، به کسب علوم و فنون اشتغال وزرند و به مشاغل بالاتري دست يابند. هم اکنون کمتر رشته اي يافت مي شود که مردم لر از آن بي بهره مانده باشند. در واقع پس از انقلاب اسلامي جايگاه واقعي هويت قومي لر در هويت ملي ايران احيا شده است. بر همين اساس فعاليت لرها محدوديت منطقه اي ندارد و آنان در سطوح مختلف حکومت اعم از سمت هاي نظامي نظير فرماندهي کل سپاه پاسداران و ساير نيروهاي مسلح، قوه ي مجريه و وزارتخانه ها، رياست و نمايندگي مجلس، مجلس خبرگان، و مناصب مهم در قوه ي قضائيه و ديگر سمت ها و مشاغل مشغول خدمت بوده و هستند.

پراکندگي جمعيت

قوم لر يکي از اقوام اصيل ايراني تبار است که عمدتاً در مرکز، غرب و جنوب غربي سکونت دارند و علاوه بر اين به صورت پراکنده در نقاط ديگر کشور زندگي مي کنند. محدوده ي جغرافيايي لرها شامل قسمت وسيعي از جنوب غربي و جنوب ايران است که از نواحي بندر بوشهر و نيز « کوهمره سرخي » در جنوب غربي شيراز شروع و تا نواحي مرز ايران و عراق ادامه مي يابد. اين منطقه همچنين از بندر گناوه در مسير ياسوج - لردگان - الگودرز - ملاير - تويسرکان - تا جنوب همدان گسترده شده است. بر اين اساس استان ها و مناطق لرنشين کشور عبارتند از:
استان کهگيلويه و بوير احمد.
استان چهار محال و بختياري.
استان لرستان.
استان بوشهر: شهرستان برازجان و دهستان هاي لراوي، دشتستان، حيات داودي، شبانکاره و انگالي.
استان فارس: شهرستان هاي شيراز، ممسني، سپيدان، کامفيروز، کاکان، آباده طشک، همايجان، کوهمره سرخي، جرقوق، نودان، مناطقي از خفر عليا و کربال، خفر ( دهستان اردکان )، تعدادي از روستاهاي خشت و کمارج، تعدادي از دهات دهستان گله دار، تعدادي از دهات سرحد چهاردنگه، دهستان جم و ريژ، بيضا، ميمند و فراشبند.
استان خوزستان: اين استان از يازده شهرستان تشکيل شده است که شش شهرستان آن را کاملاً يا اکثراً مردمان لر تشکيل مي دهند که عبارتند از: ايذه، مسجد سليمان، بهبهان، دزفول، شوشتر و رامهرمز.
استان اصفهان: دهستان هاي پشتکوه موگويي، پيشکوه موگويي، چارود و قسمت جنوبي دهستان فريدون شهر.
استان همدان: در اين استان لرها در سه شهرستان نهاوند، ملاير و تويسرکان اکثريت را تشکيل مي دهند.
استان ايلام: شهرستان هاي دهلران، دره شهر و آبدانان.
استان کرمان: شهرستان هاي سيرجان، بافت و جيرفت.
استان تهران: کرج، ورامين و لوشان.
علاوه بر اين مناطق، گروه هايي از لرها در استان هاي، هرمزگان، قم، مرکزي، قزوين، کرمانشاه و خراسان زندگي مي کنند ( امان اللهي بهاروند، 1370: 145-257 ).
گفتني است که لرهاي ايراني در طي فراز و نشيب هاي تاريخي به دلايل گوناگون امروزه در برخي کشورهاي ديگر هم سکونت دارند. از جمله در کشورهاي، عراق، ترکيه، چين، افغانستان و پاکستان. « مونت استوارت الفونستون » در کتابش با عنوان افغانان مطلبي را تحت عنوان مياخيل و بختياري ذکر مي کند. وي ضمن بررسي چگونگي مراودات مياخيلي ها با بختياري ها، در خصوص آمار بختياري ها مي نويسد: « مياخيل در حدود سه هزار خانوار و يک چهارمشان بختياري هستند. قبيله ي بختياري - گفته مي شود - از کرانه هاي دجله آمده اند و بسياري از آنان در جنوب غرب ايران زندگي مي کنند. تقريباً هفتصد - هشتصد خانوار از اين قبيله در ديره بند و در حدود پانصد خانوار در مرغه هستند ( الفونستون، 1376: 342 ).
در ارتباط با سکونت لرها در پاکستان نيز سيد محمد حسين فرهنگ بيان مي کند: « قبيله بختيار: 12500 خانوار اغلب با اصالت ايراني - اصفهاني و موطنشان در پاکستان است و به شيراني ها از اولاد عبدالرشيد ملحق شده اند » ( فرهنگ، 1380: 269 ). شيراني ها از ايلات بختياري هستند که امروزه صورت ايلي آن ها متلاشي شده و مخصوصاً بخش اعظم جمعيت اين ايل صدها سال است که در اصفهان سکونت دارند و از قديمي ترين مردم ساکن اصفهان مي باشند ( امان اللهي بهاروند، 1370: 203 ). به زعم وي: علي الظاهر بر خلاف اکثريت بختياري هاي افغانستان ( که سني اند ) اين جمعيت در پاکستان شيعه مذهب مي باشند.

نرخ رشد جمعيت

امروزه ارائه ي آمار دقيق از قوميت ها امکان پذير نيست زيرا جابه جايي هايي که در جوامع مختلف و به دلايل متفاوت صورت گرفته است باعث شده تا نتوان آمار دقيقي از قوميت ها به دست داد. تعيين ميزان دقيق لرها نيز به دو دليل اساسي دشوار است. دليل اول آن که تاکنون آماري از جمعيت لرها در دست نيست و دليل دوم پراکندگي لرها در مناطق وسيعي از ايران است. مثلاً در استان فارس، لرها نه تنها در مناطق مختلف اين استان زندگي مي کنند، بلکه گروه هايي از آن ها در شهر شيراز به طور پراکنده به سر مي برند. در استان خوزستان نيز به همين گونه است. با اين وجود بهاروند معتقد است به طور کلي جمعيت لرها در تمام نقاط ايران بين پنج تا شش ميليون نفر برآورده مي شود. گروه هاي لر با توجه به جمعيت آن ها به ترتيب عبارتند از: لرهاي لرستان، لرهاي بختياري، لرهاي کهگيلويه - بوير احمد، لرهاي استان فارس، لرهاي خوزستان، لرهاي استان بوشهر، لرهاي استان همدان، لرهاي استان ايلام، لرهاي هرمزگان، لرهاي استان قزوين، لرهاي استان مرکزي و لرهاي استان قم ( امان اللهي بهاروند، 1379: 223-224 ).

طوايف و تيره ها

قوم لر داراي تقسيم بندي هاي زيادي است که در مهم ترين و کلي ترين تقسيم بندي به دو شاخه ي لر بزرگ و لر کوچک تقسيم مي شوند. لر بزرگ خود به دو شاخه ي لرهاي چهار محال بختياري و لرهاي کهگيلويه و بوير احمد قابل تفکيک است ( رحمتي، 1386: 34 ).
لر بزرگ بيشتر در استان کهگيلويه و بويراحمد و فارس، بوشهر، چهارمحال و بختياري، قسمتي از اصفهان، بخشي از خوزستان و قسمت کوچکي از لرستان زندگي مي کنند و داراي تقسيم بندي هاي گوناگوني هستند که مهم ترين و کلي ترين تقسيم بندي اين قوم به نام ايل هاي آن است. ايل بختياري بزرگ ترين ايل لر است که خود ايل هاي بزرگي را شامل مي شود.
لر کوچک در لرستان، ايلام و نيز استان همدان و قسمتي از کرمانشاه و مرکزي و شهرستان انديمشک از استان خوزستان زندگي مي کنند.
حد فاصل طبيعي لر بزرگ و لر کوچک رودخانه ي دز مي باشد که شرق اين رودخانه به لر بزرگ و غرب آن به لر کوچک تعلق دارد ( رحمتي، 1386: 34 ).
طوايف لر بزرگ و کوچک در استان هاي مختلف بسيار متنوع و متعددند که ذکر آن ها از حوصله اين کتاب خارج است.
منبع مقاله :
يوسفي، جعفر؛ (1389)، قوم لر، تهران: اميرکبير، چاپ اول